محل تبلیغات شما

خواستم اول یک متن ادبی بنویسم، ولی وقتی نیم ساعت از دوازده شب گذشته چیز خاصی به ذهنم نمیرسد، امروز بیستم اسفند ۹۸ بود، سال پربلا برای همه، کشیک هستم و حالا افتاده ام روی تخت پاویون طبقه هشتم و سه طبقه مریض کرونا زیر سرم است. بیمارانی تنها، تنها، تنها. شاید غم انگیز ترین قصه کرونا همین تنهاییست، قرنطینه و اگر بدحال باشی تا آخرین لحظه هوشیاری و بعد که تمام شدی توی تنهایی دفن میشوی زیر خاک سرد. از صبح شاد بودم و همه چیز را به مسخره و شوخی گرفتم ولی شب بغضم ترکید، یک استاد اطفال داشتیم از آن استادهای باحال که واقعا عاشق رشته شان بودند و با سواد بود و حالا او هم در تنهایی دفن خواهد شد. من نمیگویم همه چیز بد و تاریک است من آدم معتقدی هستم و توکلم به خدا هست ولی الان حال این روزهای ما خوب نیست، بد هم نیست، یک چیزی آنطرف بد است. امیدوارم روزهای خوب برسند و آدم های کمتری تنها تنها دفن بشوند و امیدوارم خانواده هایمان و ما و همه مردم

ایران به سلامت بگذریم از این روزها.

خدایا مرا ببخش برای روزهایی که خودم را درگیر مسائل پیش پا افتاده کرده ام و اوقات خودم و خانواده ام را بی خود تلخ کرده ام، خدایا به ایران ما قدرت سرپا ماندن را بده.

نگاه میکنم به آسمان زرد کم عمق

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان، نگاه دار سر رشته که نگهدارد

مال بیست و یکم مرداد

ولی ,یک ,دفن ,ام ,تنها، ,طبقه ,هستم و ,و حالا ,تنهایی دفن ,همه چیز ,و همه

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

matbunincia سه تار خرازی وبلاگ نمایندگی عطار نیشابور "ТИББИ НИЁГОН" چکامه بر دوش انگشتر و گردنبند عقیق nolypvecoo پایگاه اطلاع رسانی کیوکوشین ماتسوشیما استان تهران کربلایی جلال قلعه ای