محل تبلیغات شما

حکایتهایی از صلحا 
 زنی خدمت حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سره آمد و فرزند خود را پیش او آورد و گفت، پسرم علاقه شدیدی به تو پیدا کرده، من هم از حق خودم به جهت تو میگذرم، نزدت بماند و راه طریقت را به او نشان بده، بعد از مدتی مادرش برای دیدار فرزندش مراجعه کرد دید از شدت گرسنگی و بیخوابی و خوردن نان جو، لاغر و زرد رو شده دستش را گرفت و پیش شیخ برد دید شیخ مشغول خوردن یک مرغ بریان است، گفت تو مرغ می خوری و فرزند من نان جو؟! حضرت شیخ دستی روی استخوانهای مرغ کشید و گفت به اذن خدا برخیز، مرغ زنده شد و سرپا ایستاد، سپس شیخ گفت، هروقت پسرت این طور شد، هرچه می خواهد بخورد.
 از کرامات شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سره العزیز اینکه در ایام شیر خوارگی روزهای رمضان شیر نمی خورد و هیچگاه مگس بر او نمی نشست، بهره ای که از جد اعلایش حضرت رسول دریافت کرده بود.

روشن‎فکران و دنیای مجازی

کسنزان و مداوای بیماریهای نفسی

در امان ماندن از سحر

شیخ ,مرغ ,تو ,حضرت ,شیر ,پیش ,عبدالقادر گیلانی ,گیلانی قدس ,قدس الله ,الله سره ,شیخ عبدالقادر

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Grant's blog Dwayne's style آموزشگاه علمی مهرسما phyracalday دیوید بکهام relriedafi آموزش و فروش کتاب های علوم غریبه دانلود تحقیق رایگان زیباکده عشق پایگــاه خبــری تحلــیلــی مـــــــاســـــــال بـــــــــرتـــــــر masalbartar