محل تبلیغات شما

از یک جایی به بعد عشق از بین میرود و عادت جایش را میگیرد، دقیقا شاید از شروع پنجمین سال، از جایی که او یاد میگیرد بد صحبت کند داد بزند و بگوید خفه شو، از یک جایی که ترسناک میشود، غضب میکند و فکر میکنی الان است که یکی بزند دم گوشت.

اول من گفتم دوستش دارم، بچه بودم، استخاره کردم، بدون فکر، بدون فکر، خیلی بچه بودم، گفتم دوستش دارم و او نمیدانم با فکر یا بی فکر گفت که دوستم دارد، بعدش دو سال تمام جنگیدیم، جنگیدیم. خنده ها دعواها اشک ها همه گذشت و بعدش هم عقد کردیم، به زور شاید به زور وصل شدیم، آنها راضی نبودند. ما همدیگر را میخواستیم، عاشق بودیم، میجنگیدیم برای هم، وابسته شده بودیم و فکر میکردیم دیگری بهشت است، موهای آشفته و صورت تراشیده اش با کوله پشتی سنگین و آن پیراهن طوسی رنگش، دقیق یادم است، آن روز را که چقدر زیاد، چقدر زیاد، عاشقش بودم.

حالا پنجمین سال شروع شده، او عصبی است، شب ها دندان قروچه میکند، وسواس دارد، اضطراب دارد، بد حرف میزند، سرد است، سرد عین یخ. من هم لجباز شده ام، پایم را توی یک کفش میکنم، ما با هم میجنگیم. چقدر زیاد دلم میخواهد به عقب برمیگشتم و صبر میکردم ببینم او میاید بگوید دوستم دارد یا نه. اما مطمئنم جلو نمی آمد و شاید امسال عین دو غریبه که یک زمانی همکلاسی بوده اند از کنار هم رد میشدیم، هرکداممان توی عالم دیگری. نمیدانم بهتر یا بدتر، نمیدانم برای او یا من. دیگر انتظار عشق ندارم، انتظار مهربانی ندارم، انتظار دست نوازش کشیده شدن روی سرم را ندارم، من زن مستقلی هستم نیازی به نازکشی ندارم اما دوست داشتم مردی که عاشقم بود به جای مسخره کردنم و به جای کودکانه حرف زدن و به جای داد زدن و به جای گفتن خفه شو و سریع و بی احساس بوسیدن و محکم و با حرص فشار دادن، آرام بغلم میکرد و نوازشم میکرد و توی گوشم میگفت، مردانه میگفت نه کودکانه، که چقدر دوستم دارد، چقدر زیاد دوستم دارد و چقدر برایش مهم هستم و میگفت که بهانه نگیرم و بخندم و برایم گل مریم میخرید و برایم رز قرمز میخرید.

امشب خیلی سرد است، نه من دلخوشیی ته دلم به او دارم نه او محبت و خواستنی توی رفتارش با من دارد.

خوب شد که نوشتم نه برای اینکه فکر کنم چیزی در او یا من با این حرف ها عوض میشود نه برای مقصر جلوه دادن او، اینها را برای خاطره روزی که حس میکنم عشق او تمام شده نوشتم که یادم بماند، که فریب روزهای آینده را نخورم. که بدانم امشب که جانم گرسنه است و روحم تشنه محبت، کسی به جز خودم چاره سازی نمیکند، که بدانم او برای این هست که داد بزند و دستور بدهد و من با گوش دادن به او رشد کنم و روحم پاک بشود که نکردم و مطمئنم خدا حسابم را کف دستم میگذارد.

نگاه میکنم به آسمان زرد کم عمق

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان، نگاه دار سر رشته که نگهدارد

مال بیست و یکم مرداد

چقدر ,است، ,فکر ,هم ,ها ,جای ,به جای ,و به ,و برایم ,بچه بودم، ,چقدر زیاد

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

alnetemit Juanita's memory قاصدک داراب جومحمود Charlie's site کار نا تمام ♛.✘دُخـــ:)ـــیــــ وروجــــکــ♥ـــ ✘.♛ کانون فرهنگی شهید احمد مهویدی مسجد امام جواد (ع) شهرستان گناباد precsofttincoa decamquimag