محل تبلیغات شما

عصر پنجشنبه ی دلگیری است، من تنها توی پاویون روی تخت سفید افتاده ام و یک ساعت تا افطار مانده. دلم میخواهد دیگر کشیک ندهم، خسته شده ام، خسته از اینکه به جای خانه توی بیمارستان بخوابم. دلم میخواست فرزندی داشتم که دلخوشیم بود و همه دغدغه هایم را معطوف خودش میکرد، آنوقت دیگر وقت برای این دیوانگی های گهگاهی نداشتم.

دلم او را میخواهد، اوی عزیزم را که انگار صد سال است از هم جدا افتاده ایم. اصلا من میخواهم او و من مثل دو طرف یک کاغذ به هم متصل باشیم و هیچ چیز نتواند جدایمان بکند. چقدر اینکه عاشق کسی باشی درد دارد.

از مباحثی که در حال حاضر دارم میخوانم متنفرم. نوروپاتی و از این دست چرت و پرت های سخت و غیر قابل فهم. دلم یک محیط جدید میخواهد که مجبورم بکند به درس خواندن و دلم پدر را میخواهد و خانواده ی او را.

*من ۲۶ ساله هستم و درد گردن وحشتناکی دارم که حتی MRI هم گرفتم اما خوب خدارو شکر نرمال بود.

*اینکه عکس مرا توی کیفش نگه میدارد و خط نوشته ام را خیلی دوست دارم.خیلی.

*خدایا کمکمان کن که بنده های خوبی باشیم.

نگاه میکنم به آسمان زرد کم عمق

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان، نگاه دار سر رشته که نگهدارد

مال بیست و یکم مرداد

دلم ,میخواهد ,هم ,توی ,یک ,های ,او را ,که مجبورم ,میخواهد که ,مجبورم بکند ,بکند به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکوراسیون داخلی,طراحی داخلی,معماری داخلی,بازسازی و نوسازی, دکوراسیون اداری,طراحی و معماری فلات عتیق سرویس اولین مرکز خدمات پس از فروش و "تعمیر" لوازم خانگی در ایران خبر نیوز Jeffrey's game iderrinri جشنواره سراسری تئاتر اتود viestadenswam پروژه های ایکسل و اکسز (accessexcel) نوید رهایی گیلانِ من، املشِ من