محل تبلیغات شما

این چند روز یک جمله ای توی سرم میچرخد، آدم فکر میکند اتفاق های گذشته چقدر عجیب بوده اند ولی هیچوقت نمیداند که شاید قرار است عجیب ترین اتفاق روی زمین زمانی بیفتد که او زنده باشد. امیدوارم اگر هم باشد آن اتفاق ظهور موعود باشد نه یک جنگ عجیب و غریب.

اینجا نمینویسم از ت و از فکرم در مورد ت ولی مینویسم که گاهی فقط یک تلنگر لازم است که آدم را از خواب بیدار کند و من بر این عقیده ام که تو اگر پی حقیقت بروی و تمام تلاشت را بکنی چه به نتیجه برسی و چه نه و در این راه کشته بشوی و بعد از مرگت حتی همه ابراز بکنند که گمراه بوده ای پاداش آن تلاشت را خواهی گرفت، فقط تصمیم گرفته ام تا زمانی که از چیزی مطمئن نشده ام بیانش نکنم.

او امشب میرود، من میشوم دختر خانه کنار پدر و مادر دو روز با آنها و پنجشنبه شب من هم میروم. دلم همین الان هم برایش تنگ میشود.

فیلم پارازیت را دیدیم که اسکار گرفت من دوستش داشتم چون فیلم درام دوست دارم و او نه، اما این فیلم هم مثل تلنگری میماند که میگوید هر اتفاقی ممکن است گرچه عجیب و غیر واقعی بنماید.

پ.ن: همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم و تو در دلم نشستی

نگاه میکنم به آسمان زرد کم عمق

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان، نگاه دار سر رشته که نگهدارد

مال بیست و یکم مرداد

هم ,عجیب ,فیلم ,اتفاق ,یک ,ام ,تلاشت را ,عجیب و ,آنها و ,و پنجشنبه ,پنجشنبه شب

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هر چیزی Vincent's blog Cynthia's memory ✨ AraM ✨ غریبانه عاشقانه ها..... porgiotrixcon phunctimaho زلزله vebilrala