محل تبلیغات شما

بشکند این دست که نمک ندارد!
فکر میکنم این ضرب المثل مصداق کامل من است، توی بیمارستان، توی خانه و توی خیابان حتی.
یکم، دوشنبه ساعت ۱۲ و نیم شب رفتم کلی مریض داخلی را معاینه کردم، mri خواستم دیدم، تشخیص گذاشتم با جراح اعصاب مشاوره کردم، صبحش فقط برای پیگیری بیمار با رزیدنت داخلی تماس گرفتم و در برابر بهت عظیم به من گفت خانوم دکتر مریض به شما هیچ ارتباطی نداره و شما حق نداری برای سرویس ما تعیین تکلیف بکنی. حالا بگذریم که چند ساعت بعدش خودش و رزیدنت سال بالایش کلی از من معذرت خواهی کردند ولی باز با اینحال تنها چیزی که توی سرم میچرخید همین جمله بود، بشکند این دست که نمک ندارد.
دوم، کلی برای دوست کار انجام میدهم و او فقط دلخوری ها و درد و غصه هایش را برایم تعریف میکند و هیچ چیز خنده داری نیست، شادی و خوشحالی نیست، نقش من سنگ صبور است و آرام کردن او که پنج سالی هم از من بزرگتر است، من غصه او را هم باید بخورم. نمیدانم چرا دوستی ندارم که شادیهایش را بیاورد با من قسمت کند. آخرش هم همین دوست کلی با من سر چیزهای بیخود دعوا میکند و واقعا گاهی دلم میخواهد که بگویم دیگر هیچ چیز برای من نگوید.
سوم این جمعه ولنتاین است، سال دو با یک پسرک خلبان دوست شده و پسر رفته بلغارستان برای امتحان نهایی و تاییدیه گرچه الان هم پرواز دارد و به قول خودمان خلبان سال یکی است! او برایش کادو زنجیر خریده و عکس دو تاییشان را برده ارومیه قاب کرده اند و پسر هم هنوز رو نکرده کادویش را. شوهر دوست هم برایش گردنبند زیبایی خریده است و دوست هم برای او قرار است عطر بخرد. من از هر دوتای اینها کوچکترم و واقعا عاشق ترم ولی فانتزی کادوی ولنتاین ندارم. ولنتاین خودش برایم معنای خاصی نداشت ولی خوب از آنجایی که یکجورهایی به شدت باب شده است من هم قبولش کرده ام و واقعا هم خوب است عاشق ها یک روزی برای ابراز عشقشان داشته باشند، نه اینکه حالا همه کادو بگیرند چون واقعا با این شرایط اقتصادی کادو گرفتن هم برای خودش معضلی هست. مهم همان ابراز عشق است.

چهارم، میگویم نمیشود همه را راضی نگه داشت. نمیتوان هم انگ خودخواهی خورد و هم نشان از خود گذشتگی داشت. این دو تا با هم نمیگنجند و حالا من باید بین این دو تا صفت یکی را انتخاب کنم و خدا را شکر میکنم که مطمئنم کفه از خود گذشتگیهایم سنگین تر است ولی همان ضرب المثلی که گفتم نمک ندارد دیگر. اینبار هم از خودگذشتگی میکنم باشد که مقبول افتد.

پ.ن: یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر به دستی ملخک! دو تا امتحان را نمره اول شدم، این یکی را امیدوارم فقط پاس بشوم. مهم نیست واقعا و من دل و دماغ درس خواندن ندارم اصلا.
پ.ن: زنگ زدم به استاد درخواستی را گفتم و جوری با من صحبت کرد که انگار رزیدنت بیمارستان دیگری هستم یا تا الان اصلا مرا ندیده است، واقعا متاسفم اولا برای استاد و دوما برای خودم که گرفتن تایید از چنین افرادی گاه چقدر برایم مهم می شود.

نگاه میکنم به آسمان زرد کم عمق

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان، نگاه دار سر رشته که نگهدارد

مال بیست و یکم مرداد

هم ,واقعا ,دوست ,توی ,است، ,کلی ,با من ,دو تا ,نمک ندارد ,و واقعا ,است و

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آپدیت نود 32 Nod ، یوزر و پسورد نود 32 ، یوزرنیم و پسورد جدید ، یوزرنیم و پسورد نود 32 هنوز سال 61 هجری است ... مرکز مشاوره کنکور معراج ( دکتر امیرحسین خاضع ) Marla's memory رزرو تاکسی تویوتا کمری vip فرودگاه شیراز|تمام وقت به تمام نقاط ایران لانه جوک rattsetznohar diofrutadan نمونه سوالات و مطالب آموزشی دوره ی اول متوسطه NFL Jerseys Wholesale